شبکه تلویزیونی <3sat>در گزارشی در 11 ژوئن 2010 به وضعیت تنی چند از جوانانی که از ایران فرار کرده اند پرداخت. در این گزارش با چند نفر از دانشجویان و فعالین سیاسی که سال گذشته در ایران در تظاهرات شرکت داشته اند مصاحبه شده که اکنون در ترکیه بسر می برند. آنها از شکنجه و تجاوز بر خود سخن می گویند.
گزارشگر می گوید از سال گذشته تا کنون هزاران نفر از ایران فرار و اکنون در ترکیه به سر می برند. خبرنگار با یک گروه هشت نفره از آنها که با هم و بطور گروهی در شرایط سخت و نامعلومی در ترکیه به سر می برند مصاحبه می کند. یک دختر 25 ساله دانشجو که در تظاهراتی در آذر 88 دستگیر شده بود پاهای خود را نشان می دهد که هنوز جای زخم هائی که به دلیل خاموش کردن سیگار بر روی آنها ایجاد شده دیده می شود. او شرح میدهدکه وقتی میگفتم تشنه هستم بر روی من ادرار می کردند و مرا مجبور میکردند تا آنرا بخورم و بعد آلت تناسلی شان را به زور در دهانم می کردند…
یک دختر جوان دیگر به نام تانیا احمدی که وبلاگ نویس بوده میگوید بعد از دستگیری چشم مرا بسته بودند و بیش از ده ساعت مرا بازجوئی کرده و به شدت می زدند و شکنجه میکردند بطوری که از یک گوش ناشنوا شدم. خونریزی داخلی کردم. بازجو ها به من گفتند به پدرت زنگ می زنیم تا با او صحبت کنی ولی پای تلفن مرا شکنجه می کردند تا او بشنود. او سکته قلبی کرد.
در اینجا گزارشگر توضیح می دهد که این پناهجویان مدت هاست که منتظر خروج از ترکیه (به مقصد کشور های غربی) هستند. گزارشگر ادامه میدهد: وضعیت این پناهجویان برای دولت آلمان روشن است و سپس گفته های وزیر کشور آلمان در چند ماه قبل را پخش میکند که می گوید: “ما قصد داریم به این دسته از پناهجویان پناهندگی بدهیم قبلا بیست نفر را مورد نظر داشتیم، اما بعد از صحبت با وزرای داخله ایالت ها، آنها موافقت کردند که پنجاه نفر از این پناهجویان را بپذیریم.” گزارشگر می افزاید، اما منتقدین این رقم را کافی نمی دانند و اصلا هم مشخص نیست که این افراد بر اساس چه شاخص هائی انتخاب شده و چه مدت طول میکشد تا آمدنشان به آلمان حل و فصل شود. در همین حال وضعیت پناهجویان پیوسته وخیم تر می شود و آنها حتی در ترکیه نیز دیگر احساس امنیت نمی کنند.
در اینجا گفته های یک پسر جوان دیگر از همین گروه از پناهجویان پخش می شود. او دست هایش را نشان می دهدکه بدلیل ضربه های میل گرد طوری زخمی شده بوده است که هنوز آثار آن باقی مانده است. وی می گوید: در یک تظاهرات توسط بسیجی ها دستگیر شدم، دست و پایم را بستند و با باتوم به دفعات به من تجاوز کردند. وقتی می خواستم مقاومت کنم حالم خراب شد و طوری با باتوم به کله ام ضربه زدند که دچار خونریزی مغزی شدم. وقتی فرار کرده و به اینجا در ترکیه آمدم یک بار همان متجاوز به خودم را در ماشینی دیدم و شناختم…
ترجمه: حنیف حیدرنژاد