«غریبترین شعر تبعید» و «نمادی که حقیقت تاریخ را درخود، فشرده دارد» تعبیرهایی شاید شاعرانه از یک شاعر و یک هنرمند درباره گورستان خاوران بود. در مراسمی در برلین، که به گفته برگزارکنندگان آن سعی داشت نگاهی داشته باشد به نمود «کشتار زندانیان سیاسی» در ادبیات و هنر ایران.
با این تفاسیر بیمناسبت نبود که این مراسم با یاد سیمین بهبهانی و نمایش فیلم اعطای جایزه کارل فُن اُسیسکی به او و منیره برادران درسال ۱۹۹۹ آغاز شود.
پرستو فروهر سخنران اول بود که به گفته حمید نوذری، دبیرکانون پناهندگان سیاسی برلین، از چند جهت با موضوع اعدامهای گسترده زندانیان سیاسی در سال ۶۷ تناسب داشت. مناسبت اول، آشنایی او با پروسه دادخواهی به واسطه قتل پدر و مادرش در قتلهای زنجیرهای بود.
پرستو فروهر اما از قتل پدر و مادرش در زمستان ۷۷ به تابستان ۶۷ و سالهای پیش از آن بازگشت و به عنوان یک نوجوانِ دهه ۶۰ از «تجربه زیستی خود از سرکوب دگراندیشان» گفت. تجربهای از یک حقیقت تاریخی که واژهها توان بازگوئیش را ندارند و به گفته او «بارش» را نمیکشند و از سوی دیگر حاکمیت قصد حذف آن از روایتهای تاریخی را دارد.
او گفت که برای «درک و کنش صریح» از این حقیقت تاریخی و پیشگیری از کتمان و تحریف آن به یک نماد نیاز است. «جایگاهی که نقطه اتصال سرکوبِ کشتگان و کنش دادخواهانه بازماندگان باشد. مکانهایی که شاهد عینی حقیقت سرکوب باشند و از دیگران طلب حقیقتگویی کنند.»
او گفت که خاوران «چنین مکان و چنین روایتی» است. نمادی که به گفته او «حقیقت تاریخ را در خود فشرده دارد و عریانی واقعیتش به حدی است که تحریف را برنمیتابد.»
پرستو فروهر در ابتدای شروع سخن، از کلنجار رفتن با خود برای چگونگی پاسخ به پرسشِ «مهیب» مراسمی گفت که در آن حضور یافته بود. «جامعه و کشتار دهه ۶۰» عنوانی بود که کانون پناهندگان سیاسی و کمیته دفاع از زندانیان سیاسی برلین برای مراسم مشترک خود در روز یکشنبه ۳۰ شهریور انتخاب کرده بودند.
او اما تلویحا پاسخ جامعه به کشتارهای دهه ۶۰ را انزوا و سرخوردگی دانست و گفت: «وقتی که هیولای سرکوب از غنیمت آن جانهای پرشور اشباع شد ما که زندانی نشدیم و به تبعید نرفتیم، خیل شکستخوردهای بودیم که هر یک در انزوای خویش به سرخوردگی تن داد.»
به گفته فروهر «میتوان استثناهایی یافت که درآن دوران دست از مقاومت نکشیدند اما آنان نیز در انزوا ماندند و الگوی جمع نشدند.»
او گفت که وقتی به سکون آن دوران فکر میکند «تمیز واکنش از بیواکنشی یا به دام توجیه میافتد و یا منشا عذاب وجدانی سترون میشود.»
این هنرمند با تمثیلهای ادبی از لکنتی گفت که برای توصیف سالهای دهه ۶۰ وجود دارد و لکنت را «فاصله عضلانی میان قصد بیان و بیان» تعریف کرد.
«ناتوانی از تبیین» توصیف دیگر او برای روایت رخدادهای دهه ۶۰ بود. او این «ناتوانی از تبیین» را اینگونه بیان کرد، حکایت کسی که دهانش را در هنگام وقوع واقعهای با پارچهای بسته باشند و وقتی که پارچه از دهان برمی دارد «دم و بازدم راه بر هم میبندد و ناگفتهها و نگریستههایش با هم بیرون میریزد. صحنهای از ناتوانی تبیین به این امید که مخاطب، درگیر این ناتوانی شود و و خود این پاره، پاره تصویرها را کنار هم بگذارد.»
«برونریزی کلمات در مخلوطی از تلخگویی و سرزنش و عزاداری» تعبیر دیگری بود که پرستو فروهر از گفتوگوهای خود و همنسلانش درباره دهه ۶۰ سراغ داشت.
این هنرمند با اشاره به سال ۱۳۶۳ و دوره دانشجویی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، خود را یکی از «سلولهای سکوت در پیکره درهم شکستهای» توصیف کرد که خود را به تبعید درونی سپرده بود.
او گفت که در چنین شرایطی ذهن روی به استعاره و تمثیل میآورد. کتابخانه دانشکده مصداق این استعاره برای پرستو فروهر بود. کتابخانهای که کتابهای پر از تصویرش به گفته او پر بود از خطوط کلفت ماژیکهایی که بدنهای برهنه و تنهای زنانه را سیاه کرده بودند.
پرستو فروهر گفت که در استعاره خود گاهی حرکت دستی که آن ماژیکها را کشیده بود میدیده و برای او آن حرکت و آن خط خطیها «از جنس کمیتهایهایی بودند از جنس بپاها و خبرچینهای اطراف خانه پدر و مادرش و از جنس حکومتی که خشونتش در خلوت او با کتابها هم رخنه کرده بود.»
شهروز رشید، شاعر و مترجم ایرانی ساکن برلین، هم در این مراسم از خاوران و شعر گفت یا به تعبیر دیگر از رابطه ادبیات و کشتار دهه ۶۰.
او ابتدا رد پای «ادبیات رستگاری» و توبه را درادبیات قدیم ایران جستوجو کرد. توبهای که به گفته او «تازیانه جمهوری اسلامی» است.
این شاعر توبه را از مفاهیم بنیادی در ادبیات قدیم ایران خواند و گفت که مراحل توابسازی و «نشان دادن درهای رستگاری جمهوری اسلامی در زندانها به زیر شکنجه» در این ادبیات رستگاری بارها تشریح شده است، از سوی شاعرانی چون علی بن عثمان هجویری نویسنده کشفالمحجوب گرفته تا ناصر خسرو، سنایی، عطار و مولوی.
این شاعر سپس گفت: «فیلم توبه نصوح محسن مخملباف را نباید فراموش کرد. رابطه بین متنی این فیلم با داستان مولوی و وادار کردن زندانیان سیاسی به دیدن فیلم، متن دیگری را میسازد که مطالعه تمام عناصر و اجزایش از ضرورتهای ما است.»
شهروز رشید سپس با بیان اینکه قدرت سیاسی، هژمونی خود را از حافظه جمعی و فرهنگ تغذیه میدهد، افزود: «اگر بگوییم قانون اساسی جمهوری اسلامی از همین فرهنگ و ادبیات رستگاری بیرون کشیده شده سخنی به گزاف نگفتهایم.»
او با قرائت یکی از سخنان پیشین آیت الله خامنهای که مظهر توبه روشنفکری را جلال آل احمد و علی شریعتی دانسته بود، افزود: «میبینید که دغدغه بزرگش این است که تنها دو تواب روشنفکری داشتهایم. او همه روشنفکران را تواب میخواهد.»
این شاعر در ادامه سخنان خود، خاطرات بازماندگان و خانواده کشتهشدگان کشتارهای دهه ۶۰ را ژانری ذکر کرد که آن دهه را از خطر فراموشی نجات داده است. ژانری مستقل که به گفته او شعر و ادبیات، هرگز نمیتواند از عهده آن برآید.
شهروز رشید ارزش این نوشتهها را در غیر ادبی بودن و استقلال نوشتاریشان دانست و هر گونه تلاش برای ادبی کردن آنها را کم اثر کردن «امر واقع» خواند. به اعتقاد او این متنها، متنهایی بیبدیل و یگانهاند و نباید به ژانر دیگری ترجمهشان کرد.
او «جان باختگان به بوی فردایی نو» نوشته سعید یوسف و «کشتار به بانگ بلند» نوشته اسماعیل خویی را به مانند گزارشهایی از آن «فجایع» دانست که از زبان شاهدان عینی بیان شده باشند.
این شاعر ضمن تشریح ویژگیهای شعر تبعید سخنان خود را اینگونه به پایان برد. «غریبترین شعر تبعید خاوران است که در هیچ کتابی نمیگنجد.»
برگرفته از رادیو فردا